1- همه آدمها باهوشتر از این هستند که نفهمند هیچ رازی پشت پرده نیست و همه چیز در همان حدی است که می بینند و می شنوند و می لمسند و البته می اندیشند.
2- همه ی آدمها آنقدر قدرت ندارند که از روزمرگی نجات پیدا کنند و به این مسئله فکر کنند
3- آدمهایی که این کار را می کنند و فکر می کنند به دو دسته ی خیلی با هوش و باهوش تقسیم می شوند
4- باهوش ها به پوچی می رسند و خودشان را هلاک می کنند و تمام می شوند
5- خیلی باهوشها تلاش می کنند که از زندگی لذت ببرند. چون فقط همین را دارند، اما برای لذت بردن باید آدمهای دیگری هم باشند و آنها هم به پوچی نرسیده باشند. چون همه خیلی باهوش نیستند. پس خیلی باهوش ها، چیزی را اختراع می کنند به نام دین و از آن استفاده می کنند (با دید مثبت) که بقیه زیاد از روزمرگی در نیایند و همین دین را قبول کنند به عنوان حقیقت و زندگی به این خیلی باهوش ها بیشتر حال بدهد
6 - دین اختراع این گونه ی جانوری برای بقای هم نوعانش است که به علت درک بالایشان ممکن است گونه ی خود را منقرض کنند.
7- این بود انشای من
پنجمین مورد زیاد جالب نبود اما بقیه خوب بودند!
خیلی باهموشهایی رو می شناسم که برای لذت بردن از زندگی به کسی یا چیزی نیاز ندارند.
به دوستک :
بقیه ای باید باشند که برای تو وسایل لذتت را بسازند : کتاب، فیلم، پفک، تلویزیون سیاه سفید، خواندن مطالبت ...